بچه که بودم عاشق فیلمها و کارتونهایی بودم که قصه شون توی کریسمس اتفاق می افتاد.
مثل home alone که دیگه همه یادشونه!
اون جوراب های آویزون...کاج....پاپانوئل...برف... همه شون حس خوبی بهم میدن.
حتی عکس desktop من تصویری از یه کاج تزیین شده کنار یه شومینه ست!
امروز از بیمارستان که برمیگشتم، توی ترافیک، کاج های کوچولوی یه گلفروشی توجهم رو جلب کرد...
به تاریخ روی صفحه موبایلم نگاه کردم ...
دیروز کریسمس بوده .... اون وقت منی که تقریباً هر روز با کریسمس چشم تو چشم میشم یادم نبود!
پیری هم بد دردیه!!!
پ.ن.: اینا دارن میگن: We wish you a merry christmas and a happy new year!
پ.ن.2: دیگه با چه رویی رایانه جان رو روشن کنم؟!(الآنم مثلاً خاموشه!)
پ.ن.3: عنوان پست اسم انیمیشنیه که عکسش در بالا موجوده!
تلفن زنگ میزنه...
گوشی رو برمیداری ..... مادربزرگه ...... دلخوره از اینکه بهش نگفتی دستت رو سوزوندی!
نگرانه .... مرتب می پرسه ......کم مونده گریه ش بیاد.
میگی: چیزی که نشده .....یه لحظه دستم خورد به اتو ...... دیگه نمیسوزه!
فقط یه کمی قرمز شده بود ......دیگه جاش معلوم نیست....
.....
خداحافظی که کردی یه نگاهی به رد سوختگی که دیگه حالا وسطش تیره تر شده و دورش هنوز قرمزه میندازی .....
چشمت رو از روش یرمیداری و به چسب زخم بدقواره ای که روی انگشتته نگاه میکنی...
آخ!....پات هنوز از ضربه برسی که امروز از لبه میز سر خورد پایین درد میکنه!
یه آه میکشی و به جای اون چند دقیقه ای که نتونستی هم از درد ناله میکنی!
با خودت میگی: دروغگو دشمن خداست..... میدونی که؟!!!
-:تو زیبا ترین دختری هستی که به عمرم دیدم!
-: ... و تو هم یا نابینایی یا بی سلیقه!
.... دلم نمیخواد با یه نابینا ازدواج کنم ..... بی سلیقه ها هم برام غیرقابل تحملن!
....پس شما رو به خیر و مارو به سلامت!
مکانی عمومی در یکی از شهرهای استان اردبیل:
محیط پر از سر و صدای حرف زدن آدمهاست.....من ولی مثل اینکه وارد کشور دیگه ای شدم!
غریبم بین هموطنانی که یک کلمه از حرفاشون رو نمیفهمم...
یه گروه از خانم ها رو انتخاب میکنم تا سؤالم رو ازشون بپرسم.....با خودم میگم: کاش مامان هم اومده بود ... و بهشون نزدیک میشم.
سوالم رو که میپرسم همه شون میخوان راهنماییم کنن .... انگار چهره هاشون مهربونتر از قبل شده ...
شاید چون فقط این بار همه به یه زبون حرف می زنیم.
..............
... وقتی ازشون دور میشدم باز صحبتشون گل انداخته بود....بین حرفاشون فقط «اردبیل» و «زیبا» رو فهمیدم.
شاید میگفتن این دختره حتماً مال اردبیله که اینقدر زیباست!!!
یا اینکه حتماً این دختره اردبیلی نیست چون اونا که زیبا هستن!!![آیکون خرد و خاک شیر شدن نفس از فرط شکسته نفسی!!!]
اما آخه کدوم دختر اردبیلی میاد بپره وسط یه عده که ترکی حرف میزنن و به فارسی سؤال بپرسه؟!!!.... پس احتمال دومیش بیشتره!!!
« ... بی کامپیوتری نکشیدی که عاشقی یادت بره! »
......
یک سال و شش روزه که این صفحه رو خط خطی می کنم...