شب ........ یه پارک کوچیک خارج از شهر ....... سکوت ............. سرسره ....... الاکلنگ ......... تاب .......... و ......
کسی هم نیست که به خاطر این که بزرگ شدی و این بازیا مال تو نیست سرزنشت کنه.
وقتی داری میخندی و از پله های سرسره بالا میری اگه به پدر و مادرت نگاه کنی میتونی یه لبخند معنی دارُ روی صورتشون ببینی.
اونا نگاهت که میکنن همون دختر کوچولوی شیطون رو میبینن ......با پیراهن و کفش صورتی و گل سر کوچولوش....... که داره براشون دست تکون میده .........
گفتند یافت می نشود، جسته ایم ما گفت آنچه یافت می نشود آنم آرزوست
منظور از «آنچه یافت می نشود» در بیت بالا چیست؟
1)یـ ا ر ا نـ ه
2) خـ و شـ ـه 1
3)آرزو خانم
4)اصلا به ما چه؟!!!
پ.ن.: شاعران قدیم هم سرشون تو حساب بوده ها!!!.........اون وقت به نوستراداموس میگن پیشگو!!!
یعنی مولوی هم آرزو به دل از دنیا رفت؟!!!
..... و هنگامی که حبه های رنگارنگ را به خـ و شـ ـه می آویختند، این سؤال را می پرسیدند:
میزان «درآمد»؟
..... و هیچ کس ندانست که نقش میزان «دررفت» بسیار حیاتی تر است!
پ.ن. 1: دررفت= اقساط وام ، قرض و قول، هزینه لازم برای جلوگیری از ریزش بعضی سقف ها، هزینه سرسام آور درمان و داروهای ضروری (داروهایی که استفاده نکردنشان به قیمت جان تمام می شود:|) ....
پ.ن. 2: به خـ و شـ ـه 3 خوش آمدید!!!
در پی اظهارات اینجانب مبنی بر فرا رسیدن دوران پیری، امروز در یکی از وسایل حمل و نقل عمومی آقایی احساس کرد اینجانب بسیار پیر و فرتوت می باشم و طی یک اقدام خداپسندانه جایش را به من بخشید!!!
پ.ن.: حالا هی من بگم پیر شدم، هی هیشکی باور نکنه:|