-
پیدا کنید پرتقال فروش را!
یکشنبه 24 فروردین 1393 12:43
مردی با گاری دستی در خیابان ها فریاد می زند و پرتقال می فروشد. به این فکر می کنم که همه ی دنیا برای بهتر شدن زندگی شان تلاش می کنند... همه..الا من!
-
شروع در ساعت 5:05 صبح شنبه
شنبه 25 آبان 1392 05:16
بیرون...باد و بارون خودش رو به پنجره می کوبه و چیزی من رو ناگهان ترسونده! ترس از این زندگیِ از روال خارج شده م... ترس از کارهای باقی مونده... ترس از این جزوه ها... ... و به یادم آورده ترس های کوچیکِ مسخره م رو که نواجه نشدن باهاشون باعث شده الان با این ترس های بزرگ رو به رو بشم. زندگی هیچ تغییری نکرده و این منم که...
-
آخرین روز
دوشنبه 15 مهر 1392 13:24
تموم شد... اینترنی تموم شد... ^_^ اینم از این!
-
تجربیات شخصی
سهشنبه 21 خرداد 1392 21:12
چه راحت میشه از یه آدم موفق به یه آدم داغان تبدیل شد.
-
غمناکم
شنبه 30 دی 1391 12:28
... و حقیقتا روز تولد من باید خرما پخش کنند، ...آن هم با هسته!
-
کشیک
سهشنبه 26 دی 1391 09:38
بلا چیزیه این کشیک! امان از اینترنی... دلم واسه نوشتن چیزایی که دلم میخواد توی این صفحه تنگ شده... خستگی هم بد چیزیه...این رو یادم رفته بود همون اول بگم! مخلص کلوم این که داخلی رو شروع کردم و خودم دارم تموم میشم...بعد از هر کشیک واقعا حس میکنم نابود شدم! از صبح تا شب....نه نه نه...ببخشید از صبح تا ظهر روز بعد می دویم...
-
چشمای گیس گلابتون چیزی به جز شب نمی دید...
چهارشنبه 8 آذر 1391 12:31
اشک هام می ریخت... ولی شاید بیشتر برای اون نبود که این قدر سریع مرد و راحت شد... برای خودم بود... برای درموندگیمون... برای بدشانسیم که حتی نتونم یه ساعت بخوابم.. برای این همه زحمتی که براش کشیدم و آخرش هیچی.. برای این که همه تصمیم می گیرن توی کشیک من بد حال شن و بمیرن.. ... دروغ گفتم! بیشتر به خاطر اون بود. پ.ن.:هوا...
-
تئوری میگ منگ!
جمعه 17 شهریور 1391 17:16
تئوری من اینه: آدم بدکشیک نمیتونه وبلاگ نویس باشه! این همه بدبختی کم بود که بدکشیکی هم باید بهش اضافه می شد؟ البته بعد از خراب شدن نوت بوک عزیز متوجه شدم زغال خوب مهم ترین فاکتوره! پ.ن.: من در کشیک; بچه ها در این وقت عزیز برای سلامتی نوت بوک من دعا کنین گفتن نداره دیگه...بعدشم طبعا خنده بچه ها!
-
المپیک بیچاره ها
چهارشنبه 18 مرداد 1391 23:45
برای استراحت آماده می شیم که صدای دست و شادی از سالن انتظار بلند میشه. میرم سراغ تلویزیون و میگم: حتما مدال گرفتیم بچه ها! بچه ها تحت تاثیر قرار گرفته ن و میگن: ای کاش ما هم می رفتیم ورزشکار می شدیم ... خوش به حالشون که همچین لحظات خوبی رو تجربه می کنن! ولی وزنه برداری یکم بی کلاسه ها!!! .... تنیس خوبه ... یا مثلا...
-
اولین مورنینگ
جمعه 30 تیر 1391 01:14
چهارشنبه هفته قبل اولین مورنینگ ریپورت من بود. مریضی که معرفی شد مورد مار گزیدگی بود! یکی از اساتید هم با چند تا سوال اجق وجق من و رزیدنت کشیک رو غافلگیر کرد. گوشه ای از صحبت های دوستان...بعد از مورنینگ: -مریض رو افعی نیش زده بود ... گیس گلابتون رو هم مار کبرا گزید! پ.ن.: اسم کوچیک استاد "کبری" ست! پ.ن.۲: در...
-
بستن خالی
سهشنبه 2 خرداد 1391 21:46
میگه: وقتی میخوام برم بازدید قبلش خبر میدم ... بدون اطلاع جایی نمی رم... من الم ..بلم ... حناق که نیست...همین جور می بافه... اون وقت صبح علی الطلوع اومده سروقت ما ... بدون هیچ اطلاعی! همش ادعا ... همش دروغ ... همش رو! پ.ن.: تازه رئیس دانشکده هم هستن ایشون ... دیگه تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل! پ.ن.۲: بعد از...
-
الکی خوش ها!
شنبه 30 اردیبهشت 1391 17:02
-
چیزهایی که برای انجام محاسبات آماری لازم هستند!
چهارشنبه 27 اردیبهشت 1391 21:57
-
مدرسه پیرمردها!
دوشنبه 18 اردیبهشت 1391 21:04
بالاخره بخش اول تموم شد بدون اینکه گیس گلابتون تنبل چیزی ازش بنویسه! هربار که اتفاق جدیدی می افتاد با خودم می گفتم حتما می نویسمش که بعدها یادم نره ولی ... خب چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است ننه!خواب امان نداد که نداد! با عرض شرمندگی، با وجود اینکه اینترن ماه دوم هستم با اجازه تون، هنوز نتونستم خودم رو با شرایط...
-
فدای دلِ خسته ت!
چهارشنبه 30 فروردین 1391 12:27
صبح که خسته و کوفته از اولین کشیکم به خونه برگشتم٬ کنار یک سری خوراکی و تنقلات آماده روی میز٫ چشمم به یادداشت کوچولویی افتاد که پایینش نوشته شده بود: «... مادر دل خسته!» همین طور یکهو خستگیم در رفت! پ.ن.: وقت برای نوشتن هست ولی کارم این روزها شده کشیک پشت کشیک و بعدش خواب پشت خواب!
-
نفس راحت
پنجشنبه 17 فروردین 1391 15:32
-
عمق فاجعه!
پنجشنبه 4 اسفند 1390 17:57
گیس گلابتون هستم ... یک عدد انسان خوشحال که درست یک هفته بعد، همین موقع، بر سر زنان جواب های امتحان پره اینترنی رو چک خواهد کرد و از شدت ناراحتی به خودش خواهد پیچید! طی حدودا یک و نیم ماهی که در تعطیلات به سر می برم فقط و فقط تونستم کامنت گذاشتنم رو محدود کنم!....سرعت درس خوندنم هم که به حلزون یک سور زده! تقصیر من که...
-
از کرامات شیخ ما این است!
پنجشنبه 13 بهمن 1390 15:41
از قدم زدن زیر برف که برگشتیم، ترانه فیلم «گلنار» توی ذهنم تکرار می شد: ... گلنار مثل گلی بود که گفتن پرپر گشته شکر خدا دوباره به ده ما برگشته ... تلویزیون رو که روشن کردم، همین طور موندم! داشت همین فیلم رو پخش می کرد! یادگاری از کودکیم رو ... پ.ن.: ساعت 3:33 دقیقه ست ... برف می باره ... و من، خوشحال از این الهام...
-
آژانس مسافرتی گیس گلابتون!
شنبه 8 بهمن 1390 12:48
سفر به دور و نزدیک... مهاجرت به هر جا که بخواهید... دور دنیا در 80 روز ... ... با گیس گلابتون! کافیست استاد راهنمای گیس گلابتون باشید .... یا دوست استاد راهنمای او ... یا هر چیزی که تویش «استاد» و «گیس گلابتون» داشته باشد! ... گفته بودم که بلافاصله بعد از اینکه استادراهنمایم را انتخاب کردم ایشان چند روزی را رفتند به...
-
بار دیگر
جمعه 30 دی 1390 23:56
...بار دیگر کشک هایم را می سابم. در حالی که پشت پنجره٬ فرشته ها روی بام های این شهر٬ قند می سابند...
-
ای ۲۴ سالگی...
پنجشنبه 29 دی 1390 19:44
زمانی که خیلی خیلی کوچولو بودم 24 سالگی برایم سن مهمی بود. توی برنامه های درازمدتی که منِ 6 ساله چیده بود، قرار بود منِ 24 ساله خانمی باشد با موهای بلند که تحصیلش را به یک جاهایی رسانده، شغلی دارد و کم کمک زندگیش وارد بخش عشقولانه خود می شود! اما حالا چیزی به 24 سالگی نمانده و این گیس گلابتون نه کاری دارد، نه درسش...
-
اصغر آقا!
سهشنبه 27 دی 1390 07:42
گفت: خوب نیست گفت: مثل « درباره الی» ته نداره دیگه! گفتم: « درباره الی» که خوب بود! ... طفلکی هایی هستیم که دروغ های کوچولو می گیم، غافل از اینکه همین دروغ های کوچیک دارن غرقمون میکنن. این چیزی بود که من توی «جدایی نادر از سیمین» دیدم .... و این همون چیزیه که هر روز می بینم... وقتی میخوان کسی رو از سرشون باز...
-
نام نویسی!
یکشنبه 25 دی 1390 13:42
-
تاثیر حضور در کلاس بر نمره پایین دانشجویان طفلکی
دوشنبه 19 دی 1390 13:56
-
surprise!!!
شنبه 19 آذر 1390 01:30
-
۱۴۲
چهارشنبه 16 آذر 1390 22:50
یک سال دیگه هم گذشت... باز هم یک سال توی این صفحه غر زدم... پوف! با احترام گیس گلابتون٬ در کنار کادوی امروزش درحالی که تاکید داره امروز٬ روزش نیست!
-
انتظار برای ...
یکشنبه 13 آذر 1390 21:10
۹ ماه از زندگی نرمال دست می کشه ... ریسک چندین و چند نوع بیماری رو به جون می خره ... و حتی مرگ رو ... از تمام وجودش مایه می ذاره ... انصاف نیست نتیجه این همه انتظار بشه یه بچه که احتمالا داونه ... یا اون بچه ای که تمام سرش پر از آبه و توی CT ش هیچ نشونی از مغز نیست .... یا ........ حاصل این همه امیدواری نباید این...
-
استاد راهنما
یکشنبه 13 آذر 1390 14:04
-
موضوع استرس بعدی من
جمعه 11 آذر 1390 22:19
-
Pride & prejudice
جمعه 27 آبان 1390 13:21
مدتیه به بازبینی فیلم های قدیم روآوردم. ... این بار میرم سراغ « Pride & Prejudice ». قصه همون قصه ست ... ولی میدونم که از دوباره دیدنش خسته نمیشم. ...عاشق تصاویر خیره کننده این فیلمم. از همون ابتدا که با طلوع زیبای خورشید، همه چیز شروع میشه و بعد از اون هم جا به جا طبیعت با نقش و نگارهای مسحور کننده ش غافلگیرت...