کشکستان!

... کشک می سابیم....آب حوض می کشیم!!!

کشکستان!

... کشک می سابیم....آب حوض می کشیم!!!

بار دیگر

...بار دیگر کشک هایم را می سابم. 

در حالی که پشت پنجره٬ فرشته ها روی بام های این شهر٬ قند می سابند... 

 

ای ۲۴ سالگی...

زمانی که خیلی خیلی کوچولو بودم 24 سالگی برایم سن مهمی بود. 

توی برنامه های درازمدتی که منِ 6 ساله چیده بود، قرار بود منِ 24 ساله خانمی باشد با موهای بلند که تحصیلش را به یک جاهایی رسانده، شغلی دارد و کم کمک زندگیش وارد بخش عشقولانه خود می شود! 

اما حالا چیزی به 24 سالگی نمانده و این گیس گلابتون نه کاری دارد، نه درسش تمام می شود،و نه هیچ چیز دیگری. 

منِ در آستانه 24 سالگی فقط توانسته یکی از آرزوهای کودکی اش را برآورده کند: موی بلند!
 

پ.ن.: موی بلند، روی سیاه ، ناخن دراز...واه واه واه!  

اونم از ۱۲ سالگی!

پ.ن.2: از وقتی قرار شده آدرس وبلاگ رو مرمت کنم مدام فکرم شده این که چرا اصلا یه آدرس بهتر انتخاب نکنم! ... این فکر من مثل اینکه جنبه امکانات اضافی رو نداره! 

به این نتیجه رسیدم که چون 24 سالگی هم داره میاد و من کاری نکردم، روز تولدم آدرس اینجا رو عوض کنم تا اقلا سر خودم رو شیره بمالم که مثلا اگه درسم تموم نشده عوضش آدرس وبلاگم درست شده!!!

اصغر آقا!

گفت: خوب نیست  

گفت: مثل « درباره الی» ته نداره دیگه!

گفتم: « درباره الی» که خوب بود! 

...

طفلکی هایی هستیم که دروغ های کوچولو می گیم، غافل از اینکه همین دروغ های کوچیک دارن غرقمون میکنن. 

این چیزی بود که من توی «جدایی نادر از سیمین» دیدم .... و این همون چیزیه که هر روز می بینم...

وقتی میخوان کسی رو از سرشون باز کنن...وقتی میخوان یه چیز بی اهمیت رو کمی به تعویق بندازن...

هر روز می بینم و ترس برم می داره که هر روز بیشتر شبیهشون بشم.

راست گفتن به دروغگوها کار راحتی نیست...

.....

با دوستم که فکر میکنه فیلم های اصغر فرهادی نیمه کاره تموم میشن موافق نیستم.

مدت کوتاهی بعد از درباره الی، چهارشنبه سوری و شهر زیبا رو تماشا کردم...و بعد هم که جدایی نادر ازسیمین.

وقتی فیلم به پایان می رسه و من و مامان یه آه می کشیم، یعنی فیلم حرفش رو زده ، دیگه چه اهمیتی داره که اون دختر،پدرش رو انتخاب کنه یا مادرش رو، یا چه اهمیتی داره که الی کی بوده، یا اینکه اون پسر دوستش رو نجات میده یا خودش رو ...

پ.ن.: قرار بود اینو خیلی وقت پیش بنویسم...فردا امتحان دارم و چه محرکی برای نوشتن بهتر از امتحان؟! ...حتی از این جایزه golden globe هم موثرتره!

پ.ن.2: طرح « یک امتحان...یک کتاب» من هنوز به قوت خودش باقیه!

این بار « روی ماه خداوند را ببوس» رو خوندم.

 

نام نویسی!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

تاثیر حضور در کلاس بر نمره پایین دانشجویان طفلکی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.