نگاهت را پخش می کنی روی امواج.
با پرندگانی که مثل تو گول خورده اند همراه می شوی.........پرواز که نه! ولی قدم زدن روی دریاچه باید خیلی جالب باشد!
چشمانت را میبندی و به صداها گوش میدهی!
خودت را تصور میکنی که عرض دریاچه را میدوی، در حالی که صدای قدمهایت با طنین امواج همراه میشوند.
کفش هایت خیس می شوند.......چشمانت را باز میکنی و یک قدم عقب تر میروی!
پ.ن.: دریاچه پشت سدها، از معدود دستکاریهای انسان در طبیعت که ظاهری زیبا دارد.
غرق نشی!!!!!
شنا که بلدی!!
نه.....بلد نیستم!
سلام خاله . منم توی رویاهام گاهی از این پروازها دارم . خیلی جالبن ! فقط باید مراقب باشی خیلی اسیر رویاهات نشی خانم دکتر رویایی من !
سلام خاله جونم.......رویاهای خاله جون که خیلی خوشگلتر از مال منن
توی رویاهام غرق نمیشم ولی قولم نمیدم که توی واقعیت غرق بشم!;)
چشمانت را باز میکنی و یک قدم عقب تر میروی!
خیلی قشنگ بود
مرسی عزیزم
مرسی
تعابیر زیبا و بدیعی بود
هنوز هم توی همین خرابشده می نویسم
نمی دانم کی کوچ کنم؟ و آیا اصل کوچ کردن خوب است؟
ممنون......مهم اینه که چی مینویسین......نه اینکه کجا!!!
(جمله ای از فیلسوف قرن،گیس گلابتونD:)
چشماتو ببند عقبم نیا
غرق نمیشی من هواتو دارم
کاش زودتر میگفتی;)
سلام
پی نوشتت رو خیلی خوشم اومد...آفرین
حقیقت رو گفتی
سلام.....مرسی عزیزم......همیشه حقیقت رو میگم دیگهD:
توی واقعیت غرق شدن همچین لطفی نداره ! خوب کاری میکنی خاله جون .
من همیشه حرف خاله جونم رو گوش میکنم;)