کشکستان!

... کشک می سابیم....آب حوض می کشیم!!!

کشکستان!

... کشک می سابیم....آب حوض می کشیم!!!

پارو زن

از روی پل می گذرم و به رودخونه ای که توی این شهر جریان داره نگاه می کنم. 

... به این فکر می کنم که اگه اینجا٬ جای دیگه ای بود عوض این رگه های زباله کنار آب چه چیزهایی ممکن بود ببینم: 

چند قایق که کنار پل توقف کردن ..... یکی دوتا قایق که طول رودخونه رو با پارو زدن طی می کنن ... 

آه! 

به مسیر رودخونه فکر می کنم ..... به این که از نزدیکی چندتا از بیمارستان های این شهر عبور می کنه ... 

به اینکه اگه اینجا جای دیگری بود هر روز صبح می رفتم کنار آب و سوار قایقی می شدم و قبل از اینکه به ایستگاه نزدیک بیمارستان برسیم با آرامش نفس می کشیدم ... 

دیگه از استرس و ترافیک خبری نبود. 

مطمئنم اینجوری روزهام قشنگ تر میشدن...

نظرات 3 + ارسال نظر
سهبا دوشنبه 11 بهمن 1389 ساعت 10:38 ق.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

آی گفتی خاله !‌
اما خداییش ما چیمون درسته که پل هامون درست باشه ؟!!!

راستی کادو تولد چی گرفتی خاله ؟(‌آیکون یه عددخاله فضول !)

شوخی میکنی خاله جون؟!!!...همه چیمون!!!
به خاله گل من تهمت ناروا نزنین که ناراحت میشما.....جیفه دنیا گرفتم خاله جون .... اکثرشون چک پول بود ...یک فقره هم سکه ۱۵ اردیبهشت!(همون نیم بهار) و یک فقره لباس و یک عدد فلش مموری.
و مقادیری بوس....همش رو دقیق گفتم!

مهرداد دوشنبه 11 بهمن 1389 ساعت 10:33 ب.ظ http://manam-minevisam.blogsky.com

از قایق خوشت میاد چون فقط میشینی و راه رفتنشو میبینی.
ولی اون بنده خدایی که پارو باید بزنه نظر دیگه ای باید داشته باشه و احتمالا اون حاضره ترافیکو تحمل کنه و هر روز کنار بیمارستان ها رد بشه ولی پارو یه روز نزنه!!

یعنی پارو زدن این قدر از دنده عوض کردن و کلاچ گرفتن بدتره؟!!!
حتی دود نخوردن و عوض دیدن سیل جمعیت٬ امواج آب رو دیدن هم ارزشش رو نداره؟
بیمارستان دیگه معضل منه....ربطی به راننده و پاروزن نداره

محمدحسین چهارشنبه 13 بهمن 1389 ساعت 03:28 ب.ظ http://tangare0.blogsky.com

سلام

سلام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد