کشکستان!

... کشک می سابیم....آب حوض می کشیم!!!

کشکستان!

... کشک می سابیم....آب حوض می کشیم!!!

لحاف پاره خود را به بام ما «بتکان»!

جهت ثبت در حافظه یک خط در میانم: 

نگاهی به باقی مونده درسا انداختم و اخمام رفت تو هم. 

هنوز صدای چیک چیک از ناودون میومد. 

طبق معمول از جام پا شدم و یه چرخی تو این خونه نقلی زدم و از پنجره آشپزخونه بیرون رو نگاه کردم. 

توی پرتو نور تیر چراغ برق سایه هدیه های آسمون رو دیدم ..... اما با چند ساعت پیش فرق داشتن! 

درست میدیدم.....برف! 

پ.ن.:تند تند اومدم اینارو نوشتم تا یادم بمونه اونی که یه شب سرد زمستونی آسمون قرمزی که ازش پنبه میبارید رو نگاه میکرد .....اونی که معلوم نبود تو اون طلمات از چی داره عکس میگیره.....اونی که دستش رو تا کتف از پنجره بیرون آورده بود و دونه های برف رو تو هوا قاپ میزد من بودم!  

یادم بمونه اون آقای رفتگر که از کوچه رد میشد.... 

یادم بمونه چه جوری باد، برف رو از پنجره به داخل میپاشید.....یادم بمونه که پرده یاسی خونه و آستین نارنجی من چه طوری نمناک شدن!  

یادم بمونه که تو این لحظه هنوز یه دستم از اون یکی سردتره!  

  

نظرات 4 + ارسال نظر
پیمان شنبه 23 بهمن 1389 ساعت 12:50 ق.ظ http://paymandorosti.blogsky.com/

خیلی قشنگه !

چه چیزای زیبایی برای تو یاد موندن !

سلام ...

سلام
آره...واقعا حس خوبی داشتماون لحظه....کاش یادم بمونه

سهبا شنبه 23 بهمن 1389 ساعت 01:55 ب.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

سلام خاله جون . چه لحظه های قشنگی رو واسه به یاد موندن انتخاب کردی . عالیه !‌مرسیییی . خدا کنه تا باشه لحظه هات سرشار شادی باشه نازنینم .

سلام خاله گلم....مرسی ..... چی میشه این دعا برآورده شه....ای خداااااااا!!!

دستنوشته (ساشیا) یکشنبه 1 اسفند 1389 ساعت 10:55 ب.ظ http://safeye-aval.blogfa.com/

سلام.
خیلی قشنگ بود.
تا یادم بمونه...
برف هم فوق العاده است. عاشقشم...
شاد باشی همیشه عزیزم.
بدرود.

سلام....مرسی
منم خیلی دوسش دارم
تو هم همین طور

مهرداد پنج‌شنبه 12 اسفند 1389 ساعت 10:34 ب.ظ http://manam-minevisam.blogsky.com

الان یعنی تو با خوندن این چند خط همه اینارو دقیق یادت میاد!

کاش بیاد!....نوشتمش که یکمیش یادم بمونه حداقل!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد