کشکستان!

... کشک می سابیم....آب حوض می کشیم!!!

کشکستان!

... کشک می سابیم....آب حوض می کشیم!!!

شیرین زبون!

در تاکسی: 

خانمی همراه بچه ۴-۳ ساله ش سوار شدن. بچه گریان بود و مادر عصبانی. 

راننده سر حرف رو باز کرد و پرسید: چرا گریه میکنی؟ 

بچه به هق هقش ادامه داد.

راننده از بچه های این دوره زمونه گفت ... ولی در آخر هم خطاب به مادر اضافه کرد: خودتونم یه روزی بچه بودینا! 

مادر که آروم شده بود از لجاجت بچه ش گله داشت ..... سعی کرد منطقی بچه رو قانع کنه. 

بچه روش رو کرد سمت مادرش....هق هقی کرد و گفت: آخه دلم شکسته!!! 

پ.ن.:ای جااااااااان

نظرات 4 + ارسال نظر
محمدحسین پنج‌شنبه 12 اسفند 1389 ساعت 05:54 ب.ظ http://tangare0.blogsky.com

یاد خودت افتادی!!؟

نه!...یاد بچه های فامیل افتادم

مهرداد پنج‌شنبه 12 اسفند 1389 ساعت 10:32 ب.ظ http://manam-minevisam.blogsky.com

از الان اینجور چیزا بگه... بزرگ شد کی جلوشو میگیره!

آخی!!....دلتون میاد؟؟!!!

پیمان شنبه 14 اسفند 1389 ساعت 01:23 ق.ظ http://paymandorosti.blogsky.com/

سلام گیس گلابتون خانم ...

مرسی که سر زدی.

منم میگم : ای جااااااااااااااااااااان

سلام....خواهش میکنم

سهبا شنبه 14 اسفند 1389 ساعت 09:36 ق.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

سلام خاله جونم . خسته نباشی خانوم دکتر من .
دلم حسابی برات تنگ شده بود .
حالا نگفت واسه چی دلش شکسته بوده !!!!

سلام....خیلی خیلی ممنون خاله گلم
منم همین طور.....اصلا من بیشتر
نه!....آخه همه احساساتی شدن یهو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد