کشکستان!

... کشک می سابیم....آب حوض می کشیم!!!

کشکستان!

... کشک می سابیم....آب حوض می کشیم!!!

حسِ خونه

هر روز ظهر، وقتی در رو باز می کنم و چشمم میفته به انتهای پارکینگ، ناخود آگاه لبخند می زنم.
همین که اون چیز آهنی آشنا رو می بینم انگار دلم قرص میشه.
اون چهار تا چرخ و چند تکه آهن چیز خاصی به اینجا اضافه می کنه ...
چیزی که باعث می شه تا در رو باز می کنم، حس بودن توی خونه رو داشته باشم ...
آره .... چیزیه که اینجارو، از همون پایین راه پله، تبدیل به خونه می کنه!
 

پ.ن.: این بار هم بدون ماشین برگشتند تا جای اینکه من برم، خودشون بیان .... و دوباره با یه دختر فین فینی رو به رو نشن!

نظرات 4 + ارسال نظر
نیکو یکشنبه 5 تیر 1390 ساعت 03:14 ب.ظ http://www.boyekhobegandom79.blogsky.com

ببخشید اما چیز آهنی خیلی بده ها

بد نیست که بیچاره ... این همه میبرتت بیرون...گردش ... سر کار....دلت میاد؟!

پیمان یکشنبه 5 تیر 1390 ساعت 08:23 ب.ظ http://paymandorosti.blogsky.com/

خانمی٬ منظورت از پ.ن رو متوجه نشدم. من دو زاریم کجه !

مهم نیست .... اون واسه یادآوری به خودم بود

مهرداد یکشنبه 5 تیر 1390 ساعت 11:22 ب.ظ http://manam-minevisam.blogsky.com

تو چقدر به خونه علاقه داری!!!!
همه فرار میکنن که!

من دوست دارم برم خونه که بعدش با هم بریم گردش
از اون لحاظ!

رضا دوشنبه 6 تیر 1390 ساعت 12:24 ق.ظ http://konkoor91.blogsky.com/

عجب!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد