کشکستان!

... کشک می سابیم....آب حوض می کشیم!!!

کشکستان!

... کشک می سابیم....آب حوض می کشیم!!!

خماری!

امروز که زیر بارون پاییزی خیس شدم یاد بارون ماه پیش افتادم. 

چند روزی (که اینترنت هم نداشتیم)٬ صبح ها به خاطر ترس از موش آب کشیده شدن دست به دامن آژانس می شدم.  

راننده ای که روز اول اومد تعریف میکرد که خواب مونده بوده و خوش شانس بودم که همین که در آژانس رو باز کرده زنگ زدم.
روز دوم که باز همون راننده اومد٬ به خاطر ماجرای روز قبل احساس صمیمیت کرد و گفت: خدا بد نده! چرا این قدر میرین بیمارستان؟!
خندیدم و گفتم: کلاسمون اونجاست...
با توجه به این که بیمارستان مربوط به زنان و زایمان بود٬ احتمالا خیال کرد منظورم کلاسهاییه که برای زایمان آسان و به دنیا آوردن نی نی های گوگوری مگوری برگزار میشه٬ چون پرسید: متاهلین؟
منم گفتم: نه!
به مقصد رسیدیم و وقتی برای سوال و جواب بیشتر باقی نموند.
...روز سوم بارون بند اومد٬ بنابراین راننده عزیز نتونست سر در بیاره که چه کلاسی ممکنه برای خانم های غیر متاهل توی همچین بیمارستانی برگزار بشه!

نظرات 7 + ارسال نظر
حامد یکشنبه 10 مهر 1390 ساعت 03:17 ق.ظ http://www.hamedh.com

حسابی دلم واسه رانندهه سوخت. آخه چراااااااااا

من شرمنده ام!...اصلا تقصیر اوناییه که این بیمارستان رو دورتر نساختن

امید یکشنبه 10 مهر 1390 ساعت 07:47 ق.ظ http://garmak.blogsky.com/

راستی چرا بعضی از این راننده تاکسی ها اینقدر روده درازی میکنند؟

خیلی به شغل مربوط نیست...همه که مثل ماها کم گوی و گزیده گوی نیستن

من - هیچکی - نیستم یکشنبه 10 مهر 1390 ساعت 04:29 ب.ظ http://www.man-hichki-nistam.blogsky.com

سلام
آخه چرا راننده بیچاره را توی کف گذاشتی !!!
در اقدامی خود جوش برو آژانس مورد نظر و یه بیوگرافی از خودت ارائه کن !!! ثواب داره !!!
-

والا کم و بیش بودم ولی زین پس شاید یه کم بیشتر باشم.

منم امیدوارم در همه مراحل زندگی موفق و شاد و پیروز باشی

ممنون که به یاد ما بودی.
تا به زودی

سلام
من از همین جا ازش طلب بخشش میکنم!
حیف که آدرس دفتر آژانس رو بلد نیستم...واقعا حیف شد...خدا از گناهانم بگذره!
ایشالا
مجددا ایشالا...ایشالا همه با هم!
خواهش میکنم

لاله دوشنبه 11 مهر 1390 ساعت 12:00 ق.ظ http://nocomment.blogsky.com

فکر کن میره تعربف میکنه :‌ جل الخالق دخترای امروزی راست راست تو چشم ادم نگاه میکنن و...

بلا به دور خواهر!

سهبا سه‌شنبه 12 مهر 1390 ساعت 04:47 ب.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

سلام خانوم دکتر من . خوبی خاله ؟ مراقب خودت هستی دیگه ؟
نی نی ها خوبن ؟

سلام خاله جون...از کجا میدونستی مریض شدم؟!!
سلام میرسونن

محمدآقایی چهارشنبه 13 مهر 1390 ساعت 07:54 ب.ظ http://mohammad-aghaiy.blogsky.com/

و تو اونا با یه دنیا سوال های عجیب و غریب تنها گذاشتی؟؟؟؟!!!!!

نمی دونی چه سوال هایی که توی مغزش درست شده و مجبوره واسه هرکدومشون یه جواب خیلی خیلی خیلی بد پیدا کنه....

به نظر من یکبار دیگه سوار ماشینش بشو( حتی واسه جواب دادن)

جواب خیلی خیلی بد؟؟؟!!!!
تقصیر من چیه؟ بره ذهنش رو درست کنه خب

مرغ عشق پنج‌شنبه 14 مهر 1390 ساعت 05:42 ب.ظ http://www.yardeli.blogfa.com

یووووووووووووووووهوووووووووو
گیس گلابتون خوشدلم
وااااااااای راننده بیچاره رو تو کف گذاشتی؟؟؟؟؟؟؟
گیس گلابتون جون ؟
قالب نو مبارک
یه چیزیم در گوشت بگم؟؟؟؟
اون یکی ناز تر بود!
گیسو جون بدو بیا
بخون از خواستگاری رو تا عقد کنان!

سلااااااااااام
ناخواسته بود
ممنون....خودم هنوز درست ندیدمش...لپ تاپ من همه چیزو یه جور دیگه نشون میده...گذاشتمش تا یه بارم از کامپیوتر خونه ببینم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد