-
سندرم شفاف سازی!
سهشنبه 4 خرداد 1389 13:19
یک تاکسی در شهر محل تحصیل... راننده: ...دیروز یکی رو همین جا سوار کردم....بهش گفتم کولر روشنه....هی گفتم کولر روشنه..........مردکِ چیز در رو نمی بست! ........ مردکِ ...!!! تا آخر مسیر مغز ما را درون فرغون گذاشت! کسی هم نبود بگوید: تو خود بسی چیزتری که عقلت نرسیده از همان اول بگویی در را ببندد! پ.ن.: چرا برای برخی...
-
آخر اردیبهشت ماه جلالی!
جمعه 31 اردیبهشت 1389 16:18
این روزها که مشغول طی طریق بودم (البته توی مسیر خونه-بیمارستان-خونه!) تقویم جلالی به ثبت ملی رسید! برهمگان واضح و مبرهن است که اتفاقی هیجان انگیزتر از این نیست، نبوده و نخواهد بود! و اصلاً چه کاری واجب تر از این؟!!! پ.ن.: واقعاً برام جالبه بدونم چه کسی و چرا احساس کرده تقویمی که ملت چند صد ساله ازش استفاده میکنن، نیاز...
-
زندگی...
پنجشنبه 23 اردیبهشت 1389 09:06
صبح ، بدون صدای زنگ ساعت چشمات رو باز میکنی!..............خونه ای!!! توی شهر خودت!!! بیرون هنوز تاریکه! .......... دلت برای خودت می سوزه که زود بیدار شدی!!!(حتما دیروز که اون مریض رو بیدار کردی تا معاینه ش کنی نفرینت کرده!!الانم تو بی خواب شدی!!!) ولی توانایی های تو بیشتر از این حرفاست!!!.........دوباره خوابت میبره!...
-
روزی کنار دریاچه...
شنبه 11 اردیبهشت 1389 11:58
نگاهت را پخش می کنی روی امواج. با پرندگانی که مثل تو گول خورده اند همراه می شوی.........پرواز که نه! ولی قدم زدن روی دریاچه باید خیلی جالب باشد! چشمانت را میبندی و به صداها گوش میدهی! خودت را تصور میکنی که عرض دریاچه را میدوی، در حالی که صدای قدمهایت با طنین امواج همراه میشوند. کفش هایت خیس می شوند.......چشمانت را باز...
-
خالی
دوشنبه 6 اردیبهشت 1389 20:30
بدترین قسمتش اینه که امروز هست ولی فردا میبینی که تختش خالیه! وقتی تو میرفتی،فرشته مرگ اون اطراف پرسه میزد.... فکر کن ببین اون روز توی راه ندیدیش؟؟؟
-
خودکشی نا موفق!
جمعه 3 اردیبهشت 1389 00:31
-
زندگی بدون حافظه
جمعه 27 فروردین 1389 12:36
سؤالی ازت پرسیده میشه............ مطمئنی که تا یک ثانیه قبل هم جوابش رو میدونستی.........حتی یادته کی جوابش رو پیدا کردی............. اما انگار میون مسیرهای عصبیت، توی همین یک ثانیه، یه سد ساختن!! ...... این روزها به وجود چیزی به اسم حافظه شک می کنم!
-
ثناگویان!
شنبه 21 فروردین 1389 13:57
آقای دکتر در حال ویزیت بیمار ، رو به دانشجویان: خب... همون طور که می بینین این مریض خوش تیپ ما مشکلش فلانه .... پسر خوبیه!!! یه کمی هم ادیکته!!! ( addict ) .... پ.ن.: اونقدر پسر خوبی بوده که چندین بار چاقو خورده! .... شیفته این تعریف و تمجیدتیم دکتر! D :
-
غافل
پنجشنبه 19 فروردین 1389 01:51
-
شکستگی ها!
دوشنبه 16 فروردین 1389 00:18
دیشب صدای تیشه از بیستون نیامد شاید بیچاره فرهاد دستش شکسته باشد! پ.ن.: به یاد کوچولوی تخت 6 با شکستگی دوبل ساعد!
-
خرمای سرفه هفت سین!
پنجشنبه 12 فروردین 1389 04:22
فامیل 3 ساله: ..... سرفه(!) هفت سین چیدیم......با سیب......سبزه .....سکه ..... خرما! ...... من به این می اندیشم که خرما کجایش سین دارد؟! میروم سراغ نظاره و شمارش ........شکر خدا که اینها سیناشون کم نیست! بعد از چند دقیقه یادم می آید که خرمایی ندیدم .......بله!در ادبیات فامیل 3 ساله ما سنجد هم خرماست!
-
بوی عیدی...
جمعه 6 فروردین 1389 16:18
از اکتشافات عید امسال: ...هنوز هم هستند کسانی که تخم مرغ رنگی عیدی می دهند!
-
صد سین به این سین ها!
دوشنبه 2 فروردین 1389 20:57
عید دیدنی ...... خانه اقوام ....... کنار هفت سین - صاب خونه! چرا سیناتون کمه؟ - اتفاقاً سینا همین الآن زنگ زد ....... گفت تو راهه! نتیجه اخلاقی: میان سین من با سین ایشان / تفاوت از زمین تا آسمان است!!! پ.ن.: صد سال به از این سال ها:)
-
هوای عید
شنبه 29 اسفند 1388 18:34
سال نو برای من یعنی ذوق و شوق برای چیدن هفت سین.......یعنی نقاشی کشیدن روی تخم مرغ..........یعنی شادی دیدن عزیزان.........یعنی......... .... چند ساله که بدون هیچ دلیل خاصی سفره هفت سین رو من نچیدم........چند ساله که تخم مرغ رنگی درست نکردم ...........چند ساله که سالم، نو نشده! .... *این بار دیگه واقعاً «حول حالنا الی...
-
خاطره چهارشنبه سوری
جمعه 28 اسفند 1388 01:55
صدای موزیک، هلهله، جیغ های ممتد و صد البته ترکیدن ترقه های اساسی با سرعت ۲۰ انفجار در دقیقه به گوش می رسید.........بوی دود آتش هم چاشنی اش بود. ..... و صدای هر ترقه مساوی بود با پریدن هر آنچه خوانده بودم . همه خوش بودند و ما امتحان داشتیم......و من به اندازه تمام عمرم به زمین و زمان لعنت فرستادم. ..... کنار پنجره...
-
بازیِ رفتِ ۸۸
جمعه 21 اسفند 1388 01:51
چیزی به امتحان پایان بخش نمونده و من چو بید بر سر ایمان خویش می لرزم! پس در حالی که از ترس دندونهام به هم میخورن ، با تشکر از سهباجان به خاطر دعوتش یه راست میپرم وسط بازی بهترین ها. بهترین روز سال ۸۸: ۸۸ سال سر به راهی نبود، بنابراین هیئت داوران هیچ روزی را شایسته دریافت این مقام تشخیص نداد!!! بهترین هدیه سال: بهترین...
-
روزی جهانی
دوشنبه 17 اسفند 1388 13:37
سی ساله به نظر میاد.........از روز اول میشد خستگی رو توی صورتش دید .......... پسر کوچولوش دو هفته ست که بستریه .......... دو هفته ست که هر روز میبینمش. ..... یه خانم هفتاد و چند ساله ست .......... چند روزه بستری شده......... هنوز هیچ کدوم از پسراش به دیدنش نیومدن! ..... روز اونایی که بلدن بی توقع دوست داشته باشن...
-
دَنگ!..... دَنگ!
شنبه 15 اسفند 1388 15:29
همانا آزار دهنده ترین صوت جهان ، ملودی الارم موبایل انسان است! + همیشه با شنیدن این آهنگ از هر دستگاه مولد صوتی غیر از گوشی خودم میل شدیدی دارم که سر به کوه و بیابان بگذارم! ......... البته زمانی که مجبور به بیدار شدن هستم هم این حس رو دارم اما متاسفانه وقتی برای این کار نیست!!! × در عجبم که چرا رینگ تون این همه...
-
سیر تکاملی ارتباط با بیماران!
پنجشنبه 13 اسفند 1388 06:35
بیمار اول:......فارسی را در حد بله و نه متوجه میشود! بیمار دوم:......یک کلمه از دهانم بیرون نیامده همراهش را نشان می دهد..........بیمار قدرت تکلم ندارد! بیمار سوم:.....کاهش سطح هوشیاری دارد و اصلاً در این دنیا نیست! ........خوش به حال گیس گلابتون که باید لیست بلند بالای سوالاتش را از اینها بپرسد و در پرونده ثبت کند!
-
فلسفه اختراع کنفرانس
یکشنبه 9 اسفند 1388 14:12
کنفرانس پدیده ایست ساخته دست بشر که اساتید از آن جهت حرام نمودن لقمه خود استفاده می کنند! پ.ن.: دَرست را بده تا حقوقت و مزایای بی شــمــــــــــــار عضو هیئت علمی بودنت حلال باشد! سمبل کردن کار خوبی نیست:|
-
آهسته برانید
پنجشنبه 6 اسفند 1388 13:59
خیلی تند می رود .............سرعت مطمئنه هم سرش نمی شود! سعی میکنم افسارش را به دست بگیرم اما مدام از دستم سر میخورد! حتی « از سرعت خود بکاهید»ها را هم نادیده می گیرد ... زندگی ام سریع و بدون ترمز به پیش میرود ......... روزهایم میگذرند بدون اینکه حسشان کنم .......... بدون اینکه زیسته باشمشان:| پ.ن.:...
-
سپید
جمعه 30 بهمن 1388 00:17
در بخشی از انیمیشن Ice age 3 تعریف ساده ای از «امید» نشون داده شده ... قسمتی که اون موجود بلوطوفیل(!!!) در حال سقوط از دره ست و با وجود تجربه سالها زندگی مشترک با بدنش ، باز هم با تمام قدرت پوستش رو میکشه تا شاید از هم باز شه و (مثل اون موجود مونث) بتونه از مهلکه فرار کنه ولی.... ....شاید همین «امیدواری»ه که گاهی مانع...
-
یک فیلم رمانتیک
سهشنبه 27 بهمن 1388 00:55
... تکه ای از یک فیلم پسرِ ماجرا: بهترین ساعت روز برای من ساعتیه که تو رو میبینم و ... در پایان روز وقتی که دختر ماجرا از غصه در حال دق کردن است به پسر زنگ می زند تا درد دل کند ... پسرِ ماجرا: الآن دیر وقته، برو بخواب و بگذار من هم بخوابم! فردا با هم صحبت می کنیم دیگر! باز دخترک خوش شانس بود که در زبانشان عبارتی معادل...
-
۱۰
جمعه 23 بهمن 1388 19:11
۱۰ ....... به نیت د هـ ـه ... ! از دو روز پیش که خبردار شدم در پوست خودم نمی گنجم !!! ای ۱۰! ......... ای وفور نعمت!! ......... ای تو پیش درآمد حبه انگور!!! ........... به کدام زخممان بزنیم تو را؟!!!! + حاصل جمع محتویات کارت های سوخت خانواده ما = ۱۰ لیتر!!! ×چه ها که نمیشه کرد با این ۱۰ L ............. چه طوره یه...
-
مرگ نویسنده
دوشنبه 19 بهمن 1388 19:57
حالا که سالینجر، نویسنده مشهور فراری از شهرت، به رحمت ایزدی پیوسته اینجانب بالاخره تصمیم گرفتم که «ناطور دشت» را بخوانم! (نکنه اینجور کارهاست که باعث میشه بقیه فکر کنن اهالی این مُلک مرده پرستن؟!) سه هفته است که Avatar این گوشه در حال خاک خوردن است.....به خاطر نجات جیمز کامرون هم که شده قول میدهم امروز تماشایش...
-
دو روی یک سکه!
شنبه 17 بهمن 1388 20:23
زمان و مکان پست قبل ...... سکوت ............. سرسره ....... الاکلنگ ......... تاب .......... و ...... کسی هم نیست که به خاطر این که بزرگ شده و این بازیا مال اون نیست سرزنشش کنه ... پس از فرصت به دست اومده نهایت استفاده رو میکنه و به یاد کودکیهاش مشغول بازی میشه. اما ناگهان صدای جیغ های بلندی به گوشش میرسه.به اطراف که...
-
روزگار کودکی ...
سهشنبه 13 بهمن 1388 23:02
شب ........ یه پارک کوچیک خارج از شهر ....... سکوت ............. سرسره ....... الاکلنگ ......... تاب .......... و ...... کسی هم نیست که به خاطر این که بزرگ شدی و این بازیا مال تو نیست سرزنشت کنه. وقتی داری میخندی و از پله های سرسره بالا میری اگه به پدر و مادرت نگاه کنی میتونی یه لبخند معنی دارُ روی صورتشون ببینی. اونا...
-
چهار جوابی
دوشنبه 12 بهمن 1388 08:33
گفتند یافت می نشود، جسته ایم ما گفت آنچه یافت می نشود آنم آرزوست منظور از «آنچه یافت می نشود» در بیت بالا چیست؟ 1)یـ ا ر ا نـ ه 2) خـ و شـ ـه 1 3)آرزو خانم 4)اصلا به ما چه؟!!! پ.ن.: شاعران قدیم هم سرشون تو حساب بوده ها!!!.........اون وقت به نوستراداموس میگن پیشگو!!! یعنی مولوی هم آرزو به دل از دنیا رفت؟!!!
-
حبه انگور!!
پنجشنبه 8 بهمن 1388 01:54
..... و هنگامی که حبه های رنگارنگ را به خـ و شـ ـه می آویختند، این سؤال را می پرسیدند: میزان «درآمد»؟ ..... و هیچ کس ندانست که نقش میزان «دررفت» بسیار حیاتی تر است! پ.ن. 1: دررفت= اقساط وام ، قرض و قول، هزینه لازم برای جلوگیری از ریزش بعضی سقف ها، هزینه سرسام آور درمان و داروهای ضروری (داروهایی که استفاده نکردنشان به...
-
بگذران از من...
سهشنبه 6 بهمن 1388 01:17